یادم دادی...


تو رفتی و من آغوشم که پر بود از تو شد خالی
ستون کردم وجودم رو زیر یک سقف پوشالی

هنوز از یاد تو سبزم ولی افسوس تنهایم
یه لحظه با تو بودم یه عمری سرد و متروکم

تو یادم دادی از غصه نمی پرسم ، نمی میرم
من از آیینه با هق هق سراغت رو نمی گیرم

تو یادم دادی ازبارون به جز گریه نمی پرسم
نجاتم دادی از این تن ، تو رگهام بودی همچون سد

یکم آغوشتو وا کن تا دعوت شم به خوابیدن
تو یادم دادی ابری بودن و هرگز نباریدن

بزار امشب کنار تو من از تشویش خالی شم
تو بودی یاد من دادی که با تو خوب و عالی شم

تو یادم دادی از غصه نمی پرسم نمی میرم
من از آیینه با هق هق سراغت رو نمی گیرم

تو یادم دادی از بارون به جز گریه نمی پرسم
نجاتم دادی از این تن ، تو رگهام بودی همچون سد...

 

 



نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت22:01---13 مهر 1389
سلام من این چند وقت نتونستم بیام شرمنده دلم برات تنگ شده بود درساتو خوب بخونی مواظب خودت باش

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 9 مهر 1389برچسب:,ساعت 0:34 توسط Fah| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com